مهیار نازممهیار نازم، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

شازده کوچولو و راز گل سرخ

داداشیم رفت

  چند روزه که میخوام بیام وپست بزارم اما دستم به نوشتن نمی ره چهارشنبه 13/06/1392 چمدونای داداشمو بستیم   و پنج شنبه ساعت 5 صبح تو فرودگاه با داداش کوچیکه خدا حافظی کردیم     یک سال پیش وقتی گفت 1 سال دیگه میرم آمریکا من انگار داشتم جک می شنیدم اما خودمونیم عجب همتی داشتی داداشی الان اینجاست   شهر پیتسبورگ اینم دانشگاهشه( کارنگی ملون)       هنوز چند روزه رفته دلم یه عالمه تنگ شده  خوشحالم که اینهمه واسه زندگی انگیزه داره اما واسه دلم ناراحتم ای کاش یه عالمه خواهر و برادر داشتم حد اقل ای کاش یه دونه خواهر داشتم    &nbs...
24 شهريور 1392

مهیار در ورژن جدید

  همیشه که نباید منو تو یه چهره ببینید بلاخره آدمیزاده و هزار رنگ با رفتار های کلیشه ای  هم مخالفم یعنی چی که مرد نباید گریه کنه ؟ من که هر وقت دلم بخواد گریه میکنم   مگه فقط مامانم دل داره ؟ بدوووووووون شرح !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!  اونقدرا هم سخت نیست ها نکته قابل توجه :   دو تا عکس آخر مربوط به 13 ماه و 18 روزگیمه   ...
24 شهريور 1392

اولین باری که با قاشق غذا خوردم

 مهیار تو سیزده ماهگی واسه اولین بار خودش با قاشق غذا خورد       تازه با لیوان هم بلده خودش آب بخوره .  البته یه قطره میخوره و بقیه اش نثار فرش میشه .بعدش هم یه لبخند زیبا بهم تحویل میده     که یه وقت خدایی نکرده بد به دلم راه ندم  فقط خواهشا اگه وسواس داری نرو ادامه مطلب وگرنه بد جوری اوضاع روحیت به هم می ریزه           غذاش تموم شده . خیلی شیک و مجلسی نشسته تو حموم تا یکی بره بشورش پسرم مثل دسته گل تمیز شد چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خوب بچه همینه دیگه پسرم ممنونم که تو زندگیم وجود د...
24 شهريور 1392

کلمه هایی که مهیار از نه ماهگی تا الان میگه

  گل پسرم چند ماهه که با ما حرف می زنه و ما هم حسابی کیف می کنیم جدا به نظر من خیلی لذت بخشه که یه آدم کوچولو جلو چشمت رشد کنه و تو مرحله به مرحله و لحظه به لحظه کنارش باشی تلاش برای غان و غون کردن جای خودشو میده به ادای آواها بعد کلمه های نا مفهوم جایگزین می شن و کم کم زبان کامل تر میشه و لغات به وجود میان  mama - ma - maman = مامان                                                  &nb...
19 شهريور 1392

من اومدم با عکس های خوشگلم

یکشنبه 27 مرداد ساعت 5 بعد از ظهرمهیار جونو به مناسبت یک ساله شدنش بردیم آتلیه  ژست های مهیار تو آتلیه برای دیدن همه عکس ها لطفا به ادامه مطلب مراجعه کنید تازه وارد آتلیه شده بودیم       مهیار خیلی باهامون همکاری کرد به خاطر همین زیاد طول نکشید و بیشتر زمانمونو برای انتخاب عکس ها گذاشتیم بعدشم کیکمونو بردیم خونه مامانی که دور هم باشیم آخه خاله جونم و پسر خاله هام هم اونجا مهمون بودن این کیک خوشگل سلیقه بابا امینه که روز قبل واسه گل پسری سفارش داد یه قسمتی از کیک هم که سمت چپ به هم خورده با وجود مراقبت های چهارچشمی ما  مهیار تو اتلیه چنگ انداخته ...
4 شهريور 1392
1