داداشیم رفت
چند روزه که میخوام بیام وپست بزارم اما دستم به نوشتن نمی ره چهارشنبه 13/06/1392 چمدونای داداشمو بستیم و پنج شنبه ساعت 5 صبح تو فرودگاه با داداش کوچیکه خدا حافظی کردیم یک سال پیش وقتی گفت 1 سال دیگه میرم آمریکا من انگار داشتم جک می شنیدم اما خودمونیم عجب همتی داشتی داداشی الان اینجاست شهر پیتسبورگ اینم دانشگاهشه( کارنگی ملون) هنوز چند روزه رفته دلم یه عالمه تنگ شده خوشحالم که اینهمه واسه زندگی انگیزه داره اما واسه دلم ناراحتم ای کاش یه عالمه خواهر و برادر داشتم حد اقل ای کاش یه دونه خواهر داشتم &nbs...